Lustrous moon & venus & love

God is one


روز 92.1.15

زیره بارون نفساتو دوست دارم...

عطر خوب تو رو بارون میگیره.....

وقتی بارون میاد ناخودآگاه این شعر واسم تداعی میشه.......

بازم فصل بهارو بارون های قشنگش......و باز حسی پر از آرامش میون کلی دغدغه.....

باز هم صدای جیرجیرک عزیز.....دوست نیمه اول سال......

اینجا ایران است.....سرزمینی بسیار خوش آب و هوا....

روزهایش یک جور صفا دارد و شب هایش جوری دیگر......

آب و خاکش مرا گرفت.....اسیر خانه های ویلایی اش شدم....

قدم زدن در خیابان هایش چندان برایم سخت نیست ، به عریض بودنش عادت کردم....

من و آرامش و سکوت این منطقه همه با هم کنار آمدیم....

زیبای کوچک ما در این راه ها پیر و فرسوده شده......به سلامتی 80 هزار تا.....

تصمیم دارم با یکی از سگ های دوره گرده محل، تیریپ رفاقت بیام......شنیدم سگا با وفا هستن....

اوایل بودن مگس های زیاد نورون های مغزمان رو به یه سمت هایی روونه میکرد اما حالا با  یه ضربه حرفه ای میفرستیمشون اون وره آب، پیش هم خوش باشن.......کشتن روزی 80 تا مگس هم سابقه داشته.......

امروز فرداس که مارمولک های عزیز برای عرض سلام و خیر مقدم تشریف بیارن.....

دانشگاه هم خوبه.....چیزی جز سلام نداره......اینجا مدرسه هم نیست....آبخوری نداره.....

یهو همه دانشجوها با هم جو زده میشن اما  مجبورن که فیسشونو بخوابونن......

اینا همه میگذره چطور که دو سالش گذشت ولی اینکه دیگه برنمی گرده و داره خاطره میشه و منم بهشون عادت کردم  کارو سخت میکنه....

زینب : حال میده ما اینجا موندگارشیم و تو بری قم.....

نرگس : کثافت حالا هی منو حرص بده.....

من اینجارو دوست دارم........اما

نرگس که داره میره قم......

عاطفه و شیدا هم که دارن میرن یه جا دیگه........

منم که اینجا نباید می بودم.......

 

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

خانم گوگوش

 

آدما از آدما زود سیر میشن.....

آدما از عشق هم دلگیر میشن......

آدما رو عشقشون پا میذارن......

آدما آدمو تنها میذارن......

منو دیگه نمیخوای خوب میدونم.....

توکتاب دلت اینو میخونم.......

یادته اون عشق رسوا....یادته...

اون همه دیوونگی هام یادته.....

تو میگفتی که گناه مقدسه.....

اول و آخرو هر عشق هوسه....

آدما آخ آدمای روزگار.....

چی میمونه از شماها یادگار...؟

دیگه از بگو مگو خسته شدم.......

من از اون قلب دو رو خسته شدم.....

نمیخوای تو بمونی تو این خونه.....

چشم تو دنبال چشم اونه.....

همه ی حرفای تو یه بهونه س.....

اون جهنمی که میگن این خونه س.....

چهار شنبه 21 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

about new year's vacation

Saturday : 92.1.3 : we had guests……grand mother & my uncle & Milad with Sarah & Nader for lunch…my Grand father & the other Grand mother with my aunt & the other uncle came in the afternoon…..my eldest uncle with his family came in the night & they were with us too...all of them waited for dinner....I was in bad situation but that was a very good day

Sunday : 92.1.4 : I saw a marvelous dream of my second love that was very well….we ate breakfast with 15 person of my family & then went to the city for trip…we went on top of the mountains….the weather was very gracious….I enjoyed that time

Monday: 92.1.5 : we were at home…..Mahsa & her family came our house at the evening & waited for dinner….I spoke with Mahsa for hours & then went to the yard for getting good weather…..that was a good night

Tuesday :92.1.6 :I saw a marvelous dream of my second love that was very well….we went to my garnd mother house for lunch…..I slept to evening & then went to the other grand parents for dinner…Mahsa’s house…uncle’s house

Wednesday : 92.1.7 : I was at home

Thursday : 92.1.8  : we had guests before noon…at home…everybody fighting with together….today is a bad day from all shame

friday : 92.1.9: we went to the holy shrine......Qom & jamkaran with our relatives......I enjoyed that time

Saturday: 92.1.10 : I was very busy…..I ready for aunt’s girl’s hall…after that we went their house for seeing souvenirs

Sunday : 92.1.11 : It was so so…..first at G.P.H & in the afternoon O.H

Monday : 92.1.12 : we had guests for lunch…….the eldest uncle’s son with his family….but we were guests for dinner in suri’s house with our guests in lunch

Tuesday: 92.1.13 : if I say that was a good day I lying…….just fighting with together….only that time when I & Amir played vallyball was a littel good 

Wednesday : 92.1.14 : I was in my room from morning to night

Thursday :92.1.15 : we were at home & we had guests for dinner……Mohammad Taha & his family but I was in my room from morning to night

Friday :92.1.16: that was a day like the others…..I wasn’t in a good mood….Qazvin

 

پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

شعری زیبا

سردی این نگاه و بشکن

فاصله سزای ما نیست

تو بگو واسه همیشه این جدایی حق ما نیست....

بودن تو آرزومه حتی واسه یه لحظه...

میمیرم بی تو......

خوندن من یه بهونه س....یه سرود عاشقونه س....

من برات ترانه میگم تا بدونی که باهاتم....

تو خودت دلیل بودنم.....

بی تو شب سحر نمیشه...

میمیرم بی تو....

آخه من عشقت رو به همه دنیا نمیدم....

حتی یادت رو به کوه و دریا نمیدم.....

با تو میمونم واسه همیشه...

اگه دنیا بخواد......منو تو تنها بمونیم....

واست میمیرم....جواب دنیا رو میدم....

با تو میمونم واسه همیشه......

خاطرات تورو چه خوب چه بد حک میکنم......توی تنهاییام فقط به تو فکر میکنم

با تو میمونم واسه همیشه........

اگه دنیا بخواد......منو تو تنها بمونیم....

واست میمیرم....جواب دنیا رو میدم....

با تو میمونم واسه همیشه......

این آهنگو امروز بیش از 60 بار گوش دادم........ 

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

حس و حال 92.1.5

زندگی همش عادته.....همین و بس.....

آدما خیلی زود به همه چی عادت میکنن......

دل ، تنگ میشه اگه اون شخص خیلی بیکار باشه....اگه مریض باشی تو بیمارستان دم مرگت باشه دیگه چه دلتنگی ای؟؟؟

اون موقع به خودت فکر میکنی و به هزار جور بدبختی دیگه.....از این به بعد دل غلط میکنه تنگ بشه...

خدایا هیچ کس رو الاف نکن که از الافی عاشق بشه و چرتو پرت بگه که وقتش بگذره.....

کی فکرشو میکرد؟؟؟ که روزی منو تو انقدر باهم صمیمی بشیم؟؟؟؟

تو بیخود کردی با یه خری همچون من صمیمی شدی....من خاک تو سرم خیلی خیلی غلط کردم که نموندم باهنر....

پیش من از عشق حرف نزنید که دیگه از عشق هم متنفر شدم.....

عشق خریتی بیش نیست.......عشق یعنی خودتو کوچیک کنی واسه هر ...... که بعدا میفهمی....

یه بار به یکی گفتم عاشق یه نفرم گفت انقدر بهش عشق بورز که زیر پات علف سبز بشه......الحق که راست گفت ....

میگن هرچی سن میره بالا آدم تجربه ش  بیشتر میشه......من تجربه م یه اپسیلون زیاد شد......

تجربه میگه عشق تا آخره عمرم ممنوع....... یعنی به ارواح خاک خودم خندیده باشم اگه سه باره عاشق بشم......

تجربه میگه به هییییییییییشکیو هیچییییییییییی عادت نکن.....

باید همیشه جوری فکر کرد که همه آدما و وسایل اطرافت استیجاری هستن.......بودجه شو نداشته باشی باید باهاشون خداحافظی کنی.......پس عادت مسخره س.....

تجربه میگه  به هیییییییییییییییییییییشکی اعتماد نکن.........

به نفست هم اعتماد نکن.....از نفس عزیزتر؟؟؟؟؟ قطع بشه میمیری......یعنی تا این حد......

کدوم خری گفته زندگی زیباست؟؟؟؟ اونم احمق بوده که به این زیبایی ها اعتماد کرده........گل هم با اونهمه زیباییش پژمرده میشه......

گم شم....گم شی.....گم شد...گم شیم.....گم شید....گم شند....................... 

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

از اینور اونور

زینب : خونه ای که دختر نداشته باشه خونه نیست.....

سارا : چرا اینو میگی ؟

زینب : چون واسم ثابت شده......

سارا : کی؟ کجا؟

زینب : دو روز پیش......یه جا......

........

پدر: خونه ای که دختر نداشته باشه خونه نیست.....

زن عمو : بسته دیگه انقدر پزشو ندین ، این ماله شما نیست.....

پدر : هاها..... خوده زینب میگه......

......

مامی : زینب میگه خونه ای که دختر نداشته باشه خونه نیست.....

دایی : اون چه حرفیه ؟ یعنی الان خونه ما خونه نیست؟؟

زینب : نه.....

.......

عروس خاله  : تو این چند سال زینب اولین باره اومده خونه ما......باید بهش پا گشا بدم.....

نرگس : دلم واستون یه ذره شده.....اگه درسمون تموم بشه باید چیکار کنم؟!

مهسا : زینب به کجا چنین شتابان؟؟؟؟؟؟ دیگه واقعا باید به فکر باشیم...... 

سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

از اینور اونور

درباره گوشیم

بابا : نوچ نوچ نوچ.......گوشیشو.......

میلاد : گوشیت تو حلقم...........

دایی : زینب دیگه حتما باید گوشیتو عوض کنی ها خیلی خراب شده........

مهسا : زینب با  گوشیت چیکار کردی اینجوری شده.....

خریدار گوشی دست دوم : خانم گوشی شما رو نمیخرم خیلی داغون شده...........

پدربزرگ خطاب به محمد مهدی : گوشی منو تو برداشتی؟؟؟

...................

مامان : بچه ها بزرگ میشن پدر و مادرها پیر...

بابا : زندگی همینه دیگه ، داره فرار میکنه....

...........

منور و سلما هم دو تا دوست خیلی صمیمی بودن......اینم از آخر و عاقبتشون.......

ایگیت هم منور و خیلی دوست داشت (عاشقش بود)......اما رفت با سلما....

..........

زینب : حاجی بفرما.....آجیل های خیابون فرشته س......فقط به خاطره تو......

عمو امید : تهران....تهران......فرحزاد نبود؟

زینب : دایی اون پیرهنتو باید با ساپورت عمه ست میکردی.....

دایی خطاب به من : خیلی بهت میاد....رئیس جمهور افغانستان هم از همینا میپوشه......

زینب : دایی تو چرا پیرهن مشکیتو از تنت در نمیاری؟؟؟؟

دایی : بذار چهل هوگو دربیاد بعد

عموحسین : اون روز یه سانتافاها هه هه هه هه.......

زینب خطاب به عمو امید : مبارکه ، کی معامله کردی اون لامصبو که جلو دره؟؟؟

زینب : سلام من سحر هستم.......چطوری محمد جوووون؟

میلاد : اون روز با آقاهه هه هه هه هه ، چپس......

.......

نرگس : الان کجایی ؟

زینب : ما یه ساعت اونوریم دو ساعت اینور...

نرگس : یعنی راه انقدر براتون کوتاه شده ؟

زینب : آره دیگه بابام هواپیما شخصی خریده....

نرگس : ما رو هم سوار هواپیماتون کن یه دور بزنیم....

زینب : به روی چشم

جمعه 2 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

جزء ای ........اما کلی

91.12.24 پنج شنبه : خونه ، گرند مادرز هوس ، محمد مهدی......

91.12.25 جمعه : گرند مادرز هوس ، محمد مهدی.....

91.12.26 شنبه : گرند مادرز هوس ، شماره 498 به باجه 8....... بانک ملی

91.12.27 یکشنبه : گرند مادرز هوس ، گوووووووووشت ، شماره 100 به باجه 4.....بانک ملی

91.12.28 دوشنبه : گرند مادرز هوس ، مینا ( کفش و شال و شلوار جین )، حرکت خیلی خیلی سنگین یه نفر.....آن فرند.....، خونه.......

91.12.29 سه شنبه : گرند مادرز هوس، آجیل ، ترقه ، خونه.....

91.12.30 چهارشنبه : خونه ، طرف پدری، طرف مادری، یلدا اینا.....

92.1.1 پنج شنبه : دایی کوچیکه ،عمو بزرگه( بابک، دی وی دی ها، شهرک غرب،آجیل های خیابون فرشته) ،دایی کوچیکه (اسپاگتی ویت املت(هم گوجه هم سیب زمینی)) ، خونه......

92.1.2 جمعه : خونه، افسریه ، اکبر ، امیر سالار ، گرند مادرز هوس.....خیلی روز خوبی بود.....

 

جمعه 2 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

همین جوری

دیدی یه چیزی رو هی تکرار میکنی ولی  کسی بهت اهمیت نمیده......یه مدت که میگذره دیگه بی حوصله میشی.....نسبت به همه چیز  و همه کس.....حتی بعد از چند وقت دانسته های خودتم یادت میره......خنگ به تمام معنا......حتی حال اینو نداری که از جات بلندشی.......اون موقع کاراتو تقسیم میکنی که انجام بدی اما هر روز به اندازه 5 مین هم نمیتونی کاراتو جلوبندازی.......بدتر از این وجود نداره که نسبت به همه چیز بی حوصله بشی و فقط فکر کنی به چیزای بیخود و بی معنی..........

انگیزه ه ه ه ه ه ه ه ه ه نداریم

هی روزگار......................

 

پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

92.1.1

من بهترینم......

من تو بهترین شرایط زندگی میکنم.......

من هر روز ظاهرمو یه جوری آرایش میکنم و خودمو به دیگران نشون میدم که همه لذت ببرن.....

من اونقدی دارم که هفت نسل بعد از من با آسودگی کامل زندگی کنن......

من تو تمام سالای تحصیلی ممتاز بودم......

من تو یونی همیشه بالاترین نمره رو میگیرم.....

من همه فن حریفم.....

من هم آشپزیم خوبه هم رانندگیم......

آقا جوووون من همه چی تمومم......همه چیم اکیه.....همه قبولم دارن.......

من بدترینم......

من وضع مالیه خوبی ندارم.......

من ندارم هر روز یه جور تیپ بزنم.....

بچه های من به خاطره فقر میمرند و نسلم منقرض میشه......هه...

من انقد تجدیدی آوردم از درس و مدرسه زده شدم......چه رسد به دانشگاه.....

هیچ کاری هم از دستم برنمیاد......بی عرضه ام.....

آقا جوووون من خنگ به تمام معنام......هیچیمم اکی نیست.....هیشکی هم ازم راضی نیست.....

همه اینا دغدغه های دنیاس....تلاش میکنی به چیزی که نداری دست پیدا کنی اما وقتی به دست آوردیش ، دنبال بالاتر از اونی.....آخرش که چی؟؟؟؟هی فرت و فرت برو بالا.......اون بالا که داری میری درد سرش بیشتره هاااااا اینو بدون.....

اینا اصن مهم نیستن......مهم اون دنیاست.....اونجا که دیگه خودتو خودت هستی و هیچکدوم از مقام های دنیایی به دادت نمیرسن.......

همه میمیریم....اما کی و کجا خدا داند.......

همه یه روز عزرائیل  و ملاقات میکنن اما تو چه شرایطی بازم خدا داند.....

به اون لحظه فکر میکنم.....به اون لحظه که همه چی تموم میشه......اون لحظه که عزرائیل میخواد جونمو بگیره.....یعنی شرایط و وضع و حالم چه جوریه؟؟؟؟

اون لحظه که جدایی فقط با یه شخص نیست......با تموم عالم و آدمه.....اون موقع چیکار کنم......نمیخوام برم من......کجا باید فرار کنم؟؟؟

اون موقع خیلی ها از جنازم میترسن.....اون موقع که سریع زنگ میزنن که بیان منو ببرن......اون موقع که کم کم میخوان منو فراموش کنن.....دنبالم میان......منو میرسونن به منزل جدیدم......به همه خبر میدن که خونه جدید خریدم......بعضی ها خوشحال میشن.....بعضی ها ناراحت.....بعضی ها هم بی تفاوت......

تو یه اتاقک غسلم میدن.......اونا بدنم و میبینن و گریه میکنن.....

اون موقع که آخرین مد رو تنم میکنن......همچین قشنگ ست میکنن هااااا...سر تا پا سفید......محکم میبندنم......

یا زهرااااااااااااااا.......

اون موقع روحم کجاست؟؟؟؟

هاج و واج نگاه میکنم.........تا لحظه ای که منو راهی خونه جدید نکردن دنبالم میان......چن نفر که بهم نزدیکترن با کمک بقیه منو میذارن تو خونم که از قبل آماده شده.....صورتمو میذارن رو خاک و میگن دیدی بازم بینیت به خاک مالیده شد؟؟؟ دیدی مال دنیا به کارت نیومد؟؟؟ دیدی  دنیا تموم شد؟؟؟؟ به این رسیدی که انا لله و انا الیه راجعون؟؟؟.....

اگه سریع کارام ردیف بشه و مراسم خاک سپاری تموم بشه میگن آدم خوبی بوداااااااااا سریع رفت اما اگه طول بکشه میگن بابا از صبح معطلمون کرد.......وقتمونو گرفت لامصب....هه......

اگه خوب بخورن با کیفیت فاتحه میفرستن......

خاطراتشون رو برای هم  تعریف میکنن.....هرکی یه چیزی میگه و یادی ازم میکنن....اون وسطا خیلی ها هم فش میدن...

فوقه فوقش یک سال......یعنی حداکثر زمانو گفتماااااااااا.......یک سال بیشتر به یادم نیستن......یعنی باید فراموش کنن که بتونن به زندگی عادی خودشون ادامه بدن......

اینور تموم شد......من موندمو و اون طرف.

کاش میدونستیم اونور چی میشه.... از زمانی که روح از بدن جدا میشه چه اتفاقایی میفته......

کاش اگه خوبیم از خدا بخوایم تا آخره عمر خوب بمونیم.....اما اگه بدیم بازم از خدا بخوایم کمکمون کنه به خودمون بیایم......

آخه ما اول و آخر ماله خداییم......باید با خودش صحبت کنیم........خدااااا کمک کن تا راهم عوض نشه...... آخه اگه تو کمک نکنی کی میخواد واسه من دلسوزی کنه.....الان که دنیاس همه به فکره خودشونن پس فردا که آخرت باشه  هیشکی ، هیشکی رو نمیبینه.......

راه خوب بودن رو نشونم بده......شرایط خوب بودن رو فراهم کن......4 تا آدم خوب دورو برم بفرست.......محیطی که توش زندگی میکنمو تغییر نده .......اجازه نده کارها و عقاید نادرست رو مغزم تأثیرمثبت  بذاره....چشممو رو کارهای پوچ و مسخره دنیا ببند.....

قبرستونو دوست دارم.....دلم میخواد هرچن وقت یه بار برم اونجا که بیش از حد خودمو گم نکنم و تو دنیا غرق نشم...

بعضی ها انقد خوبن آدم بهشون غبطه میخوره......خوشا به سعادتشون......خدایااااا به ما هم عنایت کن.....

خدایا دارم دعا میکنم که اگه بهت دورم ، نزدیک بشم...... اگه نزدیکم ، نزدیکتر بشم خواهش میکنم دیگه عکس دعامو مستجاب نکن......دیگه اینکه صلاح و قسمت نداره....من خودم دارم ازت خواهش میکنم هوامو داشته باشی ........یه کاری نکنی تو سال جدید گرفتاره هر کار خطایی بشم؟؟؟ خلاصه دیگه اتمام حجت کردم...... 

پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

91.12.27

به من میگه مریم مقدس بازی درنیار حوصله ندارم........وای ی ی ی ی خدا.........

هر سری که یادم میفته دلم میخواد  دیوار  و گاز بزنم.......خیلی عصبانیم......خیلی........

چه حیف...........

افسوس و صد افسوس........اشتباه پشت اشتباه......

همه چی آرومه.......منم خیلی خوشحالم..............فقط دلم یه سورپرایز میخواد.......یه سورپرایز بزرگ.....

محمد مهدی : زینب نمیدونی مای فیلم کانال چنده؟

حوا : حسادت همزاد ابدیه عشقه....آدم به خاطره عشقشه که حسادت میکنه.....

دیشب رفتن.......ساعت 11 صبح رسیدن.......

یه حسی میگه عشق اولم رفته خونه خدا........ولی نمیدونم درسته یا نه......فعلا دست نگه میدارم......

عید آمد......من که به پست هرکی میخورم خالی از انگیزه س........والا به قرآن همه میگن حال و حوصله نداریم....أصن به قیافه هرکی نگاه میکنی افسرده س.........

دلم میخواد انگیزه 15-16 سالگیمو داشتم.......بهترین سالای عمرم از نظر روحیه همون سالا بود.......پشتکار داشتم در حد لالیگا......روحیه  داشتم در حد تیم ملی........آقا این چه بساطیه؟؟؟؟؟؟

الان تنبل شدم خفن........

ولی تازه عادت کرده بودیم به 91 هاااااا............حالا باید خودمونو با 92 وفق بدیم........

پیشاپیش عیدم مبارک........پیشاپیش عید بعضی هاتون مبارک.......

با آرزوی بهترین ها برای همه بنده های خدا در سال جدید..........هه هه....... 

یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

روز 91.12.24

من پشیمونم.....امروز جو گیر شدم برم بهشت زهرا یکم حالم خوب بشه اما از عوامل بالاتر اجازه صادر نشد حالم گرفته شد خفن....اگه میدونستم نمیشه میموندم با شما...باهاتون خداحافظی نکردم خیلی ناراحتم......دلم برای هر 4 تاتون تنگ شده......باید تا بعد از تعطیلات صبر کنم آیااااااا؟؟؟؟؟

ای کاش برمیگشتم به ظهر......

شیداااااااااااااا

عااااااااااطفه

نرررررگس

الهااااااااااام

أه................ 

پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

روز 91.12.23

صبح با زبان تخصصی حال کردم اما تو فکر بودم......کلا یه هفته میشه خیلی تو فکرم.....

با نرگس یه کار مهم انجام دادیم.......میز تلویزیون.......آژانسی.....سر کوچه......

البته یونی رو کلا پیچوندیم.......

گوشیم رو در به داغون تحویل داد......

کمی بهتر شدم....

منتظرش بودم اما خبری ازش نبود.....مجبور شدم خودم مسیج بدم........آخ که چقدر عصبانی بودم.....

دو تا مسیج زدم دیدم داره طفره میره 8 صفحه مسیج زدم و خودمو خلاص کردم........طی 3 تا جمله کوتاه  جوابمو داد......

دستت درد نکنه، میرم گم میشم، ببخشید....

تا  چند مین هنگ بودم........آدم انقدر خونسرد.......آدم انقدر مملوء از آرامش.......خیلی خجالت کشیدم که بد حرف زدم اما تصمیم خودمو گرفته بودم......قاطعانه ادامه دادم......خیلی جدی بودم و گفتم حرفام همیشه یادت باشه و سریع بای دادم......گفت خدابزرگه ، شاد باشی......حرصمو در آورد گفتم آره خدا خیلی بزرگه ، شاد هستم اگه تو نباشی.....بهم قول داد تا ازدواج نبینمش......متوجه نشدم ازدواج اون یا من.....بازم گفت منو ببخش......
گفتم کاره خوبی میکنی فقط زودتر یکیو واسه خودت جور کن  و برو به زندگیت برس چون زبونم لال مردم فکر میکنن من ماله توأم.....گفت بزن تو دهنشون....اشتباه فکر کردن...ما به درد هم نمیخوریم......گفتم خودت بزن تو دهنشون ن ن ن ن آشغال......نهایت بی ادبیش اینجا بود که گفت خواهشا اس نزن.....گفتم پلیز شماره مو پاک کن ، به سلامت......گفت پاک کردم، نگران نباش.......

نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت.....ولی راحت بودم....میخندیدم......حتی کلی قهقهه......انگار یه باری رو از دوشم برداشتم.....

هیچوقت دوست نداشتم بهش بی احترامی کنم.......ولی شرایط و جو اجازه نداد....باید همه چیو تموم میکردم که تموم شد........خدایا شکرت......

آدم بعضی موقع ها از بعضی چیزا خسته میشه....الان گوشیم داره کلافه م میکنه......تصمیم گرفتم خالیش کنم.......

مسیج های سپیده اذیتم کرد.....در به داغون شدم.....خیلی وقت بود به موقع میخوابیدم ولی دیشب 3 بود که بعد از پاک کردن 2000 تا از مسیج هاش خواب رفتم........

با خوندن هرکدوم یه حالت خاصی بهم دست داد......چقدر خوب بود رابطمون.....امیدوار بود که رابطمون بهتر از این بشه " به حق علی" در حالی که میدونست چی آزارم میده.......هی بگذریم.....به درک........

خیلی وقته که عوض شدم.......دیگه خبری از اون حس و حال قدیمی نیست......هر از چند گاهی یادش میفتم.......اونم نه یاده اینی که الان شده.......اونی که قبلا بود......یاد شخصیت قبلیش میفتم و بغضم میگیره ...... بدجور دلم میلرزه....تا حدی که حرفای قدیمیمو تکرار میکنم.....ولی به هیچ عنوان از این جور مسائل نمیگذرم...........من دوسش داشتم ولی اون هیچوقت به حرفام گوش نکرد........این به شدت روانیم میکنه......بازم به درک.....

حوصله ندارم............میخوام راحت زندگی کنم......اونم بشه یه نفر مثه دور و بریام......شاید بعضی موقع با یادش دلم بلرزه......اما به مرور زمان اونم فراموش میشه.......

یه روزی میشه که به این روزام و این خل و چل بازیام میخندم......شاید حتی اینم یادم نیاد......بس که دنیا مملوء از مشکلات شده.......اما خب اینم یه دورانی بود از بودن باهاش لذت می بردم......

سپیده خانم با یادت بازم شور میگیرم.......بازم اوج میگیرم......بازم خل و چل میشم.....منو همیشه به عنوان خواهرت بدون....... البته اگه قابل دونستی.....

ولی کلا روزه عجیبی بود... 

پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

خانم گوگوش

غریبه آشنا دوستت دارم بیا..

منو همرات ببر به شهر قصه ها....

بگیر دست منو تو اون دستات.....

چه خوبه سقفمون، یکی باشه با هم....

بمونم منتظر تا برگردی پیشم.....

تو زندونم با تو.....من آزادم....

تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی....

تو با اسب سفید مهربونی اومدی......

تو از دشتای دور و جاده های پر غبار.....

برای هم صدایی ، هم زبونی اومدی......

تو از راه میرسی....پر از گرد و غبار...

تموم انتظار...میاد همرات باهات...

چه خوبه دیدنت.....چه خوبه موندنت...

چه خوبه پاک کنم غبار و از تنت.....

غریب آشنا دوستت دارم بیا....

میشینم میشمارم روزا و لحظه ها.....

تا برگردی بیای....بازم اینجا.....

چه خوبه سقفمون، یکی باشه با هم....

بمونم منتظر تا برگردی پیشم.....

تو زندونم با تو.....من آزادم....

چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

حس و حال 91.12.22

یعنی الان تو اون حسو حال عجیبم که بهمن 89 بودم.....منتظر یه فرصت و خسته از گذشته پوچ .....

فقط خدایااااااااااااااااااااااااااااااا.....آمین....

ازت خبر ندارم و تا خوده صبح بیدارم........کی ؟؟؟؟ عمه م.........

خیانت........لهت میکنم.......

منم از این بازیا بلدم.......فقط صبر کن......

جلس جلس نورست گاربیج جون ن ن ن ن ن......

استاد آز مدار منطقی........

یه جین شلوار.....از اون آبیا.......

آلبوم سنگ صبور محسن چاوشی پر از خاطره س.......

کافی شاپ.....شیدا  و عاطفه و نرگس......گروه گل نرگس.......

تو فکر کردی چه خبره ؟؟؟؟؟ منم حالیمه........آشی پختم که مواد خاصی توش نیس.....فقط روغن داره....

پرچم.......تراکتورسازی آذربایجان.....

قید منو دیگه بزن.........

دی جی .......ما رو برد زیارت........مینا التماس دعا......

خدا امشب میخوام برم کربلا و سوریه.....هفته بعدم که میرم مکه......

حقته بی قراری....شیون و گریه زاری.......برو که نمیخوام اسمتو بشنوم......جدیه جدی.....

مامان: چقد عشق و عاشقی سخته ها......

من : هه......

مامان : جدی میگم....

محمد مهدی: زینب فورمت اون فیلمایی که ریختی تو فلش من دی وی دی بود؟؟؟؟

عاطفه خطاب به زینب : چطوری دیوونه؟؟

زینب : بد...... اونم از نوع افتضاح......

اون که رفته ، برمیگرده آیاااااا؟؟؟؟؟؟؟

درست میشه......اما صلاح در چیست؟؟؟؟

در انتظار آینده ی بعضی ها..........

آدم انقدر با معرفت؟؟؟؟؟؟؟؟ آهای  در و دیوار......

سرگرمی تو شده بازی با این دل غمگین و خسته م......تا همین جا....

نشکن دلمو.....به خدا آهم میگیره دامنتو یه روز.....

فرزند بزرگ.....نوه ارشد.......عروس بزرگ ، آیااااااااا؟؟؟؟

زن عمو و زن دایی؟؟؟؟ فقط زن عمو زینب.....

خوشا به سعادت مریم......

ساید بای ساید......10 ماه....ماهی 1 میلیون.....

سوزوکی کلاس هشت مدل 89................

یه باکس بزرگ لاک فرام یونایتد کینگ دووم......

دیر بیدار شدم........آیا قسمت بود یا ..... ؟؟؟؟

خدایا یکم فکر کن ببین تو برنامه هات اشتباهی یا ایرادی نبوده؟؟ آخه یه جای کار می لنگه.........بابا خدا یه مین گوش کن......اون روز اشتباه شد.....کلا اشتباه شد......یعنی نمیشه درست کرد......دوباره از اول.......

مانتو مشکی.......شال آبی.......شلوار آبی......آه ه ه ه ه ه ه

میوه.........

خودکشی.......

خدایاااااااا چرا بعده این همه مدت........؟؟؟ خب امروز و به من نشون میدادی دیگه....

جوووووووون.....دلم یه دعوا میخواد.........وای ی ی ی که قیافه ت دیدنیه.......

خدا بگو بره گم شه....آف شه.....لعنتی.....

دارم میرم به یه سمتایی......یعنی آره؟؟؟؟......اینجوریشو ندیده بودم گاد جوووون.....

عجب حس و حال عجیبیست.......من که به هیچی امیدی ندارم.........همه چی تموم شده.....

هیچ وقت نمیبخشمت........آدم انقد خودخواه......همه فش های دنیا نثاره روحت.......

ولی یه بدهی بهت دارم...... همین جوری ولت نمیکنم.....

یه روزی یه جایی بدجور حالتو میگیرم......میفرستمت کنار خان قاجار......

منتظرتم......

 

چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

این آهنگا......... این خاطرات...

شادمهر : سبب : فیزیک اول دبیرستان

اشکین و الیشمس : برسونمت : پاییز 89 ، پیش دانشگاهی ، اون هیاهو و شلوغی و مهمونی...

بیژن چالاکی : کوپولو : اون حرف سارا به سپیده.....فک کنم اسفند 89...........

عباس قادری : یاره خوشگلم : عید و بهار 91.....، من ، عاطفه ، شیدا ، پدر و ماشین ......

ساسی مانکن : تهران و إلی کن : پاییز 89 ، رقص اندامی....

احسان پایه : باشه : سوم دیرستان و شادی  و مریم و رقص .....

حمید طالب زاده : همه چی آرومه : بهار 89..... سوم دبیرستان....راه برگشت کردان.....نگار، مارال ، الهه ، گیلدا ، مریم ، فائزه.....

محسن چاوشی : سنگ صبور، رفیق خوب ، عروس من ، شادابی، ابرای پاییزیی و ... : سال 86 ، اول دبیرستان ، آقا محمدخان قاجار( گلی ) و حرفای عاشقونش.....

رضا صادقی : سرت سلامت : اردیبهشت 90 : تشویش و نا آرامی در دل

هنگامه : خالکوبی : خرداد 90 : اون 20 روزی که یه عمر گذشت......

مهدی مجتبایی : زمستونه خدا : رمزی و تابستان 91

آهنگای امیرعلی : تابستان 91  و کلاس icdl  و اون مسیری که با شیدا و عاطفه گذشت....

سپیده : نازنین : بهار 91 ، کاشان

گروه  25 باند : دوستت دارم : تابستان 90 ، ماه رمضان ، پارکینگ ، سپیده ه ه ه ه....

شادمهر : حالم عوض میشه : تابستان 90 ، حیاط ، رو موتور ، سپیده ه ه ه ه.....

معین : خاطره ها :سال 87 ،  دوم دبیرستان ، پشت لپ تاپ ، چت

رضا صادقی : مثله آیینه شکستم : اول دبیرستان ، سارا و خواهرش....

دی جی مریم : همه آرزوهام : شب عید سال 91 ، چت با سپیده تا ساعت 2 نصفه شب....

شهره : نسوزی : مهر 91 ، خونه شیدا اینا بعد از عمل بینی

مرتضی اشرفی : شراره : تابستان 90 ، عروسی سارا و نادر

امید : یاسمین : عروسی عمه و دایی ، ترم 2 بعد از باشگاه....محله رسالت....من و شیدا و عاطفه....

کوروس : ناز نکن : بهار 91 ، خونه ما ، ماشین سواری ، من و همه دوره بریام.....

امید جهان : چینه چینه : تولد میلاد.....سال 91...... 

 

محمد علیزاده : جز تو : خردا د 90 ، آهنگ پیشواز ، سپیده ه ه ه ه ه ه ه  ....

بابک جهانبخش : دوستت دارم :  تابستان 90 ، ماه رمضان ، آهنگ پیشواز، سپیده ه ه ه ه......

محسن یگانه : نباشی ، سکوت : نیمه اول سال 91 ، اتوبان ،سپیده ه ه ه ه ه......

بهنام شهبازی : ناز عروس : آبان 91

بهنام صفوی : چقدر خوبه : تابستان 91 ، آخره مهر 91 ، سپیده ه ه ه ه ه....

منصور : دونه دونه : هانیه

مهستی : میاد بارون احساس : شب تولدم...سال 90

معین : پریچهر: دوم ابتدایی...اون روزی که بابا با ماشین عمو اومد دنبالم.....

ناهید و شهرام شپ پره :دلکم : فیلم تولد یک سالگی

لیلا : وعده : فیلم تولد یک سالگی

امید جهان : وسط جهنم : مهر 90 ،خونه جدید........

حمیرا : در جستجو: بهمن 91،  ماشین اون پیرمرده تو شهرک با شیدا و عاطفه....

 

 

جمعه 18 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

شعری زیبا

چی صدا کنم تو رو؟؟ تو که از گل بهتری.....

کاش که بد بودی عزیزم میشد از یادم بری....

کاش که دل سنگ بودی تا که دلتنگ نبودم......

کاش که بد بودی تو من اینهمه یک رنگ نبودم.......

تو به عاشقونه خوندن منو عادت دادی......

تو با خوبیات آخه منو خجالت دادی.....

چی بگم هرچی بگم از خوبیات کم گفتم....

با تواز شادی و بیتو همش از غم گفتم....

بگو چه فایده داره که تو خوبیو ولی...

من به سرزمین دلتنگیه تو تبعیدم....

تو چیکار کردی که من از همه دنیا بریدم.....

تو چیکار کردی که من از همه دنیا بریدم.....

شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

از ایور اونور

نرگس : داشتم به این فکر میکردم که چند سال دیگه همه ما صاحب یه خونه زندگی هستیم....وقتی بیام اینجا اینارو بخونیم اشکمون درمیاد......دلمون تنگ میشه.......

زینب : اوهوم...

شیدا : اتفاقا منم به این مساله داشتم فکر میکردم......یعنی  این مطالب میمونه ؟

زینب : امیدوارم.....من شده از هر چند وقت ، یه پست میذارم که بمونه....

عاطفه : اگه زینب پست نذاشت یعنی مرده.....

زینب : آره دیگه.....

شیدا : یه خدا نکنه ای.....چیزی........

شنبه 12 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

از اینور اونور

نرگس : عاطفه، الهام میخواد کتاب بخره....

شیدا : من میخوام سالن بگیرم مهمونی بدم.....

زینب : خانم الهام ما متوجه شدیم که شما قصد خرید کتاب دارید آیا توضیحی راجع به این مساله دارید؟

واقعیت داره؟..........

.........................

عاطفه : زینب چرا حرکت نمی کنه؟

زینب: داریم حرکت میکنیم دیگه....

عاطفه : زینب ما نیستیم....اون بغلیه داره حرکت می کنه.....

منو عاطفه:

..................

شیدا : ناهار و کی گذاشته بود؟

نرگس : زینب

شیدا : دیگه وقته اینه که بری....

عاطفه : خوشمزه بود......

زینب :

شیدا : اما نه نه.....اون عطسه های دیروزت رو که دیدم حرفمو پس میگیرم....

.............

استاد رویا خطاب به إکیپ ما : شما تیمی میاید سر کلاس؟؟اسم تیمتون چیه ؟تیمتون رو منحل میکنم ها......حواستون رو جمع کنید.......

استاد صادقی : واقعا من اینهمه حرف میزنم یعنی هیچ سوالی براتون پیش نمیاد؟؟؟؟

پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

روز 91.12.9

ساعت 6 با یه انرژی هنگفت از خواب بیدار شدم اول ساعتو از رو گوشی چک کردم دیدم شیدا از من شادتر بوده ساعت 4:59 مسیج زده و وضع آب و هوا رو جویا شده.......آخ مامانی ی ی ی ی ی

بهش گفتم با سی یو شرت بیا هوا خوبه.....درخواست سنجاق قفلی کرد......

اول صبح صدای آهنگ و زیاد کردم و از اتاقم رفتم بیرون......همه صبحی بودن......

محمد مهدی: زینب چرا از الان خنگ شدی میذاشتی از ساعت 3-4 بعدازظهر شروع میکردی.....

با یه قیافه هیولایی رفتم خواهرو بیدار کردم...بنده خدا گرخید......خلاصه اول صبح همه رو خل و چل کردم و انداختم بیرون.....ساعت 8 هم زبان داشتیم هم آمار.......

ساعت 8 خونه بودم و موسیقی گوش میدادم........گوگوش و ندیم.....تا نرگس مسیج داد که پاشو بیا......منم دویدم به سمتش.........

نرگس: گاچما بالام..........

از نفس افتادم.......نیم ساعت اول که تصمیم گیری بود....إکیپی رفتیم پیش رویا......به نتیجه نرسیدیم......آخر رفتیم تو سلف تا کاملا مطمئن بشیم که بریم کدوم کلاس......شیدا و الهام اومدن.....واسشون موج مکزیکی رفتم......به افتخاره مامانی....

تا 10 آمار بودیم.....بعد رفتیم زبان......

عاطفه اومد......گوجاخ لاشدیخ............

چقدر مقنعه جدید بهش میومد........بعد از زبان رفتیم خونمون واسه دیدن عکسا........

مامی: عاطفه جان دیروز که به زینب گفتی مقنعه میخوای......گفتم بذار برات برش بزنم.....

مامی: شیدا جان بعدأ میتونی از عاطفه جان مقنعه رو بگیری با شلوار آبی ست کنی....

یه زنگ تفریح کوتاه بود.......کلی خندیدیم.....برگشتیم سر کلاس......نیم ساعت گذشته بود....

استاد تند تند داشت تدریس میکرد......ما هم اون پشت چرت میزدیم......تا ساعت 7 کلاس داشتیم اما استاد گفت الگوریتم تا 2 و تا 3 هم معماری تموم میشه..........یهو همه به هم نگاه کردیم......فقط چون  سر کلاس بودیم نشد که بلند بخندیم.......عجب استادی بود......7 ساعت کلاس رو کرد 3 ساعت تازه نیم ساعتشم استراحت بود......نیم ساعتم که دیر رفتیم......یک ساعت و نیم هم پیچوندیم.....

یعنی دیدیم مفید نیست.....بعداز تایم استراحت نرفتیم سر کلاس.....

نرگس : بچه ها پایه املت هستین؟؟؟

زینب:آرررررررررررررره.....

1 کیلو گوجه......کیلو 1500

4 عدد تخم مرغ......

2 عدد بربری......

زینب : مگه شعله زرده که هر کدوم یه بار هم میزنید؟؟؟

شیدا : زینب ترو خدا اون دمپاییارو دربیار....

زینب : نرگس جان مگه هیئت إ ، اینهمه گوجه خورد کردی؟؟؟

مامی : برید بگید استادتونم بیاد یه هم بزنه شاید نذر اینا داشته باشه....

عجب املتی شد......حالا تو اون گیری ویری مامی هم هی میگفت کلاستون کی شروع میشه؟؟

عاطفه : خاله الان نیم ساعتشم گذشته.....

همه با هم :

املت رو زدیم و...... به به......خیلی چسبید......فقط حیف الهام نبود......گفت سر کلاسه.....

رفتیم فیلم دیدیم......

عاطفه : زینب این شلوار مشکیتو دیگه جلو من نپوش......

مامی: چرا؟

عاطفه : خاله ، ماله من بعد از عروسی داداشم گم شده......

مامی : اونو شیدا برداشته ....شلوار آبی رو گذاشته اونو برداشته واسه خودش......

اینم از اولین روز دانشگاه ما در ترم 4 .............

پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

روز 91.12.8

یه نفر منو تو ذهن خودش الکی بزرگ کرده.....

منم یه نفرو تو ذهن خودم الکی بزرگ کردم.....

یه نفرم الکی تو ذهن من بزرگ شده......

آدما هیشه دلشون برامون تنگ نمیشه......

نکه کسی دلش برات تنگ نشه......نه...ولی آدمای قبلی نیستن......آدمای جدیدی باهات آشنا میشن که با ندیدنت دلتنگت میشن......

انسان یعنی چی ؟؟؟ به معنیش توجه کن..... یعنی فراموشی.....

قبلیا رو فراموش میکنه.....جدیدارو به خودش عادت میده......بخوای نخوای باید یه سری ها رو فراموش کنی و ورود  یه سری ها رو به زندگیت خوش آمد بگی......

آدما عوض میشن.....همیشه که عاشق نیستن.......شرایط فرق میکنه......

بعضی موقع ها به یه جایی میرسی که دیگه حوصله حرف زدن هم نداری.....من به این خیلی دچار میشم....هرچی سنم بره بالا مقدارش بیشتر میشه.....میدونم.....

رنگ بنفش رو دوست دارم......مثله قرمز که دوست داشتم.......اما سفید از همشون بهتره......نمیدونم چرا ولی از بچه گی با سفید بودم......

در آینده اگه بیاید خونم فقط بهتون لوبیا پلو میدم.....البته با ته دیگ.....خوشمزه س........

الان واسم کار زیاد هست اگه لیسانس داشتم ، اما دو سال دیگه باید روزنامه همشهری بخرم تا یه شغل مناسب پیدا کنم.....

اول برادر بعد خواهر.....

از حیووونا میترسم......مخصوصا تو قبر.....ترس فقط اون دنیا.......اینجا که ترس نداره.....

اون که رفت دیگه برنمی گرده......نه....... پنجاه ، پنجاهه......اگه  سریعا یکی جایگزینت بشه کم کم فراموش میشی اما در غیر اینصورت هی میره و میاد.....خدا کنه سریعا یکی جایگزین بشه....اون موقع علی میمونه و حوضش......

امروز یکی زنگ زد کلی باهام صحبت کرد.......گفت تو جزء بهترین دوستامی که زنگ زدم دارم باهات دردو دل میکنم.......با همه گرم نگیر لطفا......خواستم بگم همه مثه هم نیستن......گفتم همه واست تب نمیکنن عزیزم.....باهاشون صمیمی نشو.....

من سرو گوشم نمی جنبه.....فقط گاهی حرف و حدیث های مردم نگرانم میکنه.....

دنبال یه انسانم......

داشتم فکر میکردم به اینکه  تنهایی هم عالمی دارد......بهمنی ها اول و آخر تنهان......

آغاسی؟؟ درست نوشتم؟؟ هر کی آهنگاشو داشت برام بیاره......

یه بار ناخن ها مو لاک زدم و رفتم سطل آبو کف  رو به راه کردم و ماشین دّ دی رو شستم......یه حس مزخرفی داشت....

هیچی رو دور نمیندازم......همه چی یه روزی به درد میخوره.... مداد رنگی دارم از پیش دبستانی و ابتدایی نگه داشتم......

تو یه مراسم یکی از دوستامو دیدم.....زل زدم تو چشاش گفتم من تو رو میشناسم....تو چی ؟؟

گفت نه....گفتم برو عکس پیش دبستانیت  که سره سفره هفت سین هستی رو ببین....من اونیم که مقنعه سرشه.......خانم دانیالی.....گفت ماشالا به حافظه....تازه باهام گرم گرفت.....

معلم اول دبستانم به مادربزرگم گفته بود که منو دوست داره......خیلی......تا حده اینکه عروسش بشم......بعدشم همه چیو به دست قسمت سپرده بود.....

تو بچگی تو سره هر پسری زدم الان شده خواستگار.......یکی نیست به اینا حالی کنه بابا اگه ازتون خوشم میومد که نمیزدم تو سرتون......

یه سری نوشته ها رو به زور پاره میکنم و میندازم آشغالی......

اگه دوستت داشتم راحت ازت میگذشتم اما عاشقت بودم که دارم دیوونه میشم.....

نمیشه به زور کسی رو فراموش کرد.....

همه بعد از ازدواج میرن سره خونه زندگی خودشون.....پس تا مجردی با دوستات حال کن.....

وقتی دوستت که دختره با پسری رفیق شد خودتو درگیرش نکن چون اون خودشو زن اون پسر میدونه و تو یه دنیای دیگه س......خودتو کوچیک کردی اگه حتی بی موقع بهش مسیج بدی....

اما اگه دوستت که پسره با دختری رفیق شد به دختره میگه دوستتو بیار رفیق منم بیاد باهم رفیق بشن.......یعنی آخره سخاوتن این پسرا......میدونم نفهمیدی چی گفتم......خودتو درگیر این حرفام نکن......بعضیاشو فقط خودم میگیرم....

اگه پسر بودم...........فعلا که نیستم....ولی خیلی آرزو داشتم....

الان نرگس مسیج داد فردا یه خودکار آبی اضافه بیار.......

صب عاطی زنگ زده بود......منم خوابالو.....فکر کرده بود همه مثه خودش کنار دریا هستن.......هیچی میگفت فردا یه مقنعه اضافه بیار.....

مامانی هم که قراره زود بیاد......مامانی ی ی ی ی ی ی........

اصلا باورم نمیشه از فردا باید برم یونی......خدایااااااااااااا

به چیزی که بهش فکر کنم نمیرسم.....میدونم که نمیرسم...... فقط  تو رویاهام بهش لبخند میزنمو با یه طعنه کوچولو

میگم : " میدونم که تو واقعیت نمیشه اما رویاش که آدمو شاد میکنه " .........

دو شبه خواب تمام دوستای دبیرستانمو میبینم........همه با هم یه جا.......عجب.........

اگه مهندس کامپیوتر نمیشدم......100% میرفتم هنرستان.......گرافیک و بعد عکاسی.......البته مامانم عمرا اجازه نمیداد....پس همین کامپیوتر خوبه.......

اولین فیلمایی که گرفتم برمیگرده به 11-12 سالگیم.......پایتختی یکی از اقوام فیلمبردار اون مراسم من بودم....پنجم بودم.....همین الان هوس کردم برم خونشون و بگم فیلمی که گرفتم و بذاره یکم اعتماد به نفسم زیاد بشه.....

ای بابا الان پسرش 7 سالس......

دوربین هندی کممو بیشتر می پسندم........اگه تبدیلشو داشتم دوربین دیجیتالی خاک میخورد.....

از پیش دانشگاهی دوست داشتم برم خونه عمه م و فیلم عروسیشون رو ببینم....نمیدونم چرا وقتی میرم خونشون یادم میره.......تقریبا دو ساله.......

عاشق اینجوری صحبت کردنم......از این جا بپرم یه جا دیگه.......تو هیچی هم به نتیجه نمیرسم....خیلی حال میده....

رفته بودیم یه عروسی......عسل دوستم با خواهرای بزرگترش پا شدن بندری رقصیدن.....منم داشتم نگاه میکردم.....حالا اینور بعد اونور.....آهان، اکی......پا شدم و  رفتم وسط با عسل کلی بندری زدم....فکر میکنم 9 ساله بودم......رقص بندری رو اون موقع یاد گرفتم......بعد کم کم به ساندویچ بندری علاقمند شدم......

تو انتخاب بین دو تا گزینه میمونم چه برسه که چن تا گزینه باشه......

دو بار عاشق شدم و فارغ.......خدا سومیشو به خیر کنه........

قبلنا میگفتم دوران راهنمایی ولی الان نظرم عوض شده........دانشگاه مون خیلی دوست داشتنیه.........

نمیدونم چرا جدیدا ساعت 11 شب به بعد یاده سپیده میفتم......الان ساعت 12 شبه......ضربان قلبم سریعتر شده....

آدم بعضی موقع ها واقعا اینو لمس میکنه که همه چی قسمت و صلاح نیست.......

از خدا میخوام قانون جاذبه  رو برای منم set  کنه.......ممنون  خدا

پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

جزء ای ، اما کلی.....

جمعه  91.11.27 : برنامه هانی به همراه خواهر مینا، عمو و فضه....اتوبان گردی های عمو .....برگشت مامی و د دی از هالیدی....

شنبه 91.11.28 : اتاقم.....

یکشنبه 91.11.30 : ..........امروز یه نفر 40 سالش کامل شد.......

سه شنبه 91.12.1 : دیدار با الهام ، دیدار با نرگس.....پیکچرز......

چهارشنبه 91.12.2 :  قضیه عروس خانم و برادر

پنج شنبه 91.12.3 : دیدار با آرزو (ع ) ، دیدار با شیدا ، دیدار با سیما ، دیدار با شیوا و مهمانی مادربزرگ

جمعه  91.12.4 :  شروع هالیدی من، باشماخ....

شنبه  91.12.5 : کیچن......شیدا و عاطفه......28 تومن.....مهندسی نرم افزار 1.....لوبیا پلو....

یکشنبه  91.12.6 : هاسپیتال ، مینا و دو تا خیابون......پرده جدید به همراه نصاب.....سارا و نادر....

دوشنبه 91.12.7 : پایان هالیدی.....سفر خواهر مینا.....

دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

خانم هایده

بازم اشکای چشمام مثه آب روونه

آدم با چه امیدی تو این دنیا بمونه

دیگه با چه غروری بگم خیلی صبورم

مگه میشه تو گریه ،بگم مست غرورم

صدام کن که دوباره......بشم عاشقه عاشق

بیام با یه اشاره ، بیام با یه اشاره.....یه اشااااره...

تو قلبت کی عزیزتر شده از من؟؟

کی اومد که بدت اومده از من؟؟

کناره تو همش عشقه تو حرفام

چقد پیش تو آروم میشه دنیام

صدام کن که دوباره......بشم عاشقه عاشق

بیام با یه اشاره ، بیام با یه اشاره.....یه اشااااره...

خیال کردی دل من.....دل ساده عاشق.....از این شاخه به اون شاخه پریده...

دل ساده ی عاشق.....دیگه بیتو تو دنیا.....یه شب خواب خوش عشقو ندیده.....

تو قلبت کی عزیزتر شده از من؟؟

کی اومد که بدت اومده از من؟؟

کناره تو همش عشقه تو حرفام

چقد پیش تو آروم میشه دنیام

صدام کن که دوباره......بشم عاشقه عاشق

بیام با یه اشاره ، بیام با یه اشاره.....یه اشااااره...

دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

شعری نو از مای گرند مادر

مرد به مادرش درباره زنش میگه :

آی نه نه ......آی نه نه...... بو آیواد منه آیواد اولماده......سوز دممیش آقلیره....جار جهازین باقلیره.....هر گون نه نه سی گیلده ، بیر گون إودأ گال میره....

حالا مامان جونش در جوابش میگه :

اوزون بیأنیب....اوزون آلمیسان......منی بو اوتا سالمیسان.....

گلین گلده گی نانای نان دانیشده.....أل ورده .....گی نانای نان جوروشده...

و بعد عروس به مادر شوهرش میگه :

من سنه گیز سن دأ منأ بیر آنا باشیوا دولانیم خانوم گی نانا........

خدا همه مادرشو هرااااااااارو حفظ کنه......ما که نداریم نمیدونیم چیه..........میگن چیزه خوبیه

 

شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

حس و حال 4 اسفند 91

جوجه رو آخر پاییز میشمارن.........

یه زمان بود بعضیا ناخن انگشت کوچیکه آدم نمیشدن حالا واسه آدم شاخ میشن تا حدی که واسه دیدن قیافه شون باید سرتو 90 درجه به سمت بالا بچرخونی و تو آسمونا پیداشون کنی....البته شاخ شدنشونم از سر عقده ای بودنشونه.....با رفتارشون کاملا مشخص میشه عقلی در کار نیست و همش از رو چشم و هم چشمیه.....

به اینجا میگن دنیا، اینم یکی از ویژگی های مزخرفه ش.....آدما با جایگاهشون بالا و پایین میرن، همشم واسه سنجش آدمیتشونه......واسه اینه که اونی که اون بالا نشسته بابت ظرفیت آدما مطمئن بشه......ببینه آدما وقتی جایگاهشون تغییر میکنه میرن اون بالا بالا ها خودشونو چه جوری نشون میدن....آیا از آدمیت در میان؟؟؟ یا بازم امیدی بهشون هست؟؟؟

یا برعکس یه سری ها رو از اوج میاره رو زمین، بعد بهشون میگه ببینم رو زمین نشستن رو بلدی یا میخوای هی قد قد کنی؟؟

یکم اینجوری زندگی کن به یاد خیلی ها که سالهاست رو زمین زندگی میکنن.........

بعله اینجور چیزا زیاده.........

شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

حس و حال 2 اسفند 91

تو با منی....هرجا برم....مهر تو بند جونمه.....عشقت نمیره از سرم.....تو پوست و استخونمه.....

یه دم اگه نبینمت....یه دنیا دلتنگت میشم.....نگاه دریایی تو....آبیه روی آتیشم...

واست دلم....واست تنم....واست تماممممممممممم زندگیم......از تو دوباره من شدم....با تو تموم شد خستگیم.....

نم نم بارون چشام گواه عشق پاکمه.....هم نفس قسمت من ، دوستت دارم یه عالمه.....

قشنگترین خاطره ها با تو و از تو گفتنه....آرامش وجود من، صدای تو شنفتن....

پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

1 اسفند 91

خسته شدم از آهنگ گوش دادن.

خسته شدم از إدیت کردن عکس.

خسته شدم ازپست گذاشتن و این وبلاگ.

خسته شدم از نت.

خسته شدم از بی هدف بودن.

خسته شدم از خندیدن.

خسته شدم از شوخی کردن.

خسته شدم از تنبلی.

خسته شدم از بیکاری.

خسته شدم از این حس و حال.

خسته شدم از عزیزم های تو خالی.

خسته شدم از خیلی از کارا.

خسته شدم از جبر.

خسته شدم از انتظار.

خسته شدم از دوست داشتن و تنفر.

خسته شدم از آدما.

خسته شدم از خودم.

از دنیا .....از این همه مسخره بازی......از این آدمای هزار رو خسته شدم.....

همه در تکاپو........خسته شدم از این بی علاقگی......

همه رنگارنگ.....خسته شدم از این تک رنگی......

خسته شدم  از این اخلاق های خاص.....

خسته شدم  از این تنهایی لعنتی....

پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

حس و حال 30 بهمن 91

چقدر سخته دوروبرت پره شلوغی باشه اما دلت فقط پیش یکی باشه.....پیش یکی که اصلا آدم حسابت نکنه.....کسی که بدجور بهش عادت کردی.... کسی که خاطراتش آرامش لحظات و ازت گرفته......کسی که هر لحظه یه حرفش یادت میفته......کسی که همه چیش تو زندگیت حک شده بود.....کسی که دیووونت کرده بود و دیووونش بودی......کسی که وقتی یادش میفتی گریه تو در میاره......کسی که باهاش تو یه دنیای دیگه بودی.....کسی که  عاشقت کرد و عاشقش بودی......

راه میری میگی داره یادم میره......

میخندی میگی ببین  میخندم.....

پیش دوستات میگی ببین تنها نیستم....به خودت تسکین میدی.....

کلی کار انجام میدی که بگی آره یادم رفته....اما پس کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو یه لحظه همه خوشی هات، زهر میشه......اون لحظه ای که فقط یاده یه خاطره کوچیکش بیفتی......

اون وقته که با وجود اونهمه شلوغی یه حسی بهت میگه خره ه ه ه تو خیلی تنهایی.....

 تو بدبختی .........خر ه ه ه ه أصن تو خر تر از خری.........

عفت کلام ؟؟؟؟

عفت و شوهر دادن رفت.............

کلامم با شامپو شستم ، تمیزتر از این نشد.....

تف به تغییر هویت ها..... به عشق.....به خاطره ها....به آهنگای مزخرفی که تو یه زمانی گوش دادی....به حافظه که یه لحظات و یه حرفایی رو هیچوقت از ذهنت پاک نمیکنه.....

تف به عشق های بیجا و بی مورد..... به عادت..... به آدم با این خصوصیات اخلاقیه بیخودش......به زندگی....به دنیای حسودددددددددددددددددددد.......

کوربشه اون چشمی که چشمش دراومد........

با کسی کاری ندارم......فقط دنیا جووووون تف بهت....

کاش میشد جفت پا میومدم تو حلقت.......

کاش میشد لهت میکردم......

آشغااااااااااااااااااااااال.....

تو یه کثافتی هستی که  مشابه نداره......با این سیستم مزخرفت........

آخه نفهم؟؟!......خیلی خری ی ی ی ی ی ی......

حالا برو گمشو........!

پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

26 بهمن 91

وای خدا جووون این روزای خوبو از ما نگیر.......

روز 91.11.25 ترجیح دادم به جای سفر برم خونه مادرجون.....

اونجا تو تکاپوی جمع و جور کردن بودیم......

هانیه گفت که فردا عصر همو ببینیم.....

باید برای سپیده کتاب می بردم.....

کتاب سیما رو هم برمی گردونم به دستش.....

سپیده هم گفت یا بیا خونمون یا بریم بیرون....

هانیه گفت اومدنی با مینا بیاید.......

دیدم سه تاشونم مشکوک میزنن..... گفتم بذار 4 تایی با هم باشیم...روز 91.11.26 ساعت 4 بود که مینا اومد دنبالم و با هم به سمت خونه سپیده اینا حرکت کردیم... ..بعد از اینکه از دیدن سپیده جان مشعوف شدیم رفتیم به سمت اون دو تا خیابون تا هانیه هم برسه....خوشبختانه خیلی زود اومد....حالا4 تایی سوار تاکسی شدیم و رفتیم شهربازی........بعدم ماشین سواری.......اونم چی 2 دور........خوش گذشت....ولی اون لحظه قیافه سپیده دیدنی بود......لحظه ای که به آقاهه گفتیم در شهربازی رو باز کنه.....میخواست برگرده.....

بعد از شهربازی رفتیم  پارک  و وسایل ورزشی و فیلم و عکس و خنده..........یه زیرانداز برده بودم در حد لالیگا.....اونو انداختیم زیرمونو دوستان برام تولد گرفتن........ووووووووی....

لحظه به لحظه ش خوشایند بود اما اون 40 ثانیه و أندی آخر لذت بود....

مینا : یا حسین ، یاحسین........وای وای

هانیه : بیا عقب بیا عقب ، نگیر نگیر

سپیده : آدم داره رد میشه، خیلی متشخص باش....

هانیه : بابا بسته دیگه....

مینا : دستم خسته شداااا

سپیده : یه آهنگی دراماتیکم بذارید.....

أه چقدر حرف زدن اینا ، نذاشتن بنده خدا  40 ثانیه بره تو حس.....

سپیده : پت و مت ، یعنی گفتم خوراک خودمو خودته دیگه......

اول هانیه بعد سپیده و در آخر مینا کادوهاشون رو دادن..... ما که راضی نبودیم....ولی خب زحمت کشیده بودن....دست 3 تاشونم درد نکنه.......

پیاده راهی خونه شدیم ولی قبلش رفتیم تو یه شاپ نشستیم نفری سه تا إسکوپ زدیم.....

دیدیم بازم جا داریم.....إسنک هم گرفتیم.....بچه ها ذرت هم هوس کردن ولی چون سپیده عجله داشت نشد که بشه.....با هانیه خداحافظی کردیم و  رفتیم که سپیده رو راهی خونشون کنیم......

آخ آخ آخرش هم  خیلی باحال بوداااااااااااااااا....مثله اون 40 ثانیه سرشار لذت بود اما مینا نذاشت که.....شونصدتا بوس.....هی فرت و فرت.....دو بار هم تصادف داشتیم....نوز تو نوز....

وای ی ی ی ی ایشلیبیدیش....

خدایا شکرت...

جمعه 27 بهمن 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

بهمن 91

دوست داشتم همه دور هم باشیم............

عاطفه ، شیدا ، الهام ، نرگس ، مینا ،هانیه ، مریم، سپیده ، مژگان ، شیما و حتی لیلا.......

اما هر جوری خواستم برنامه بریزم  نشد.....همه نه آوردن و اعصابم ریخت به هم.........همه که نه ولی بعضیا نصفه اکی دادن و گفتم بیخیال دور هم بودن..........

قرار بود یه هفته بمونم خونه مادربزرگینا......اما وقتی دیدم هیچی به هیچی ، ترجیح  دادم برم خونمون و همه چیو کنسل کردم، روز تولدم هم مثل همیشه موسیقی گوش بدم و فکر کنم به این یه سال که گذشت....

عجب سالی بود....

روز 22 بهمن یه کیک گرفتیم دوره هم با خانواده.........چاقو رو خوابوندم وسطش....زیاد حال نداد.....اما خوب یا بد بیست سالم تکمیل شد......وارد دهه سوم شدم.....

تو راه رفت خونه با مینا چت میکردم....تا فهمید برگشتم خونه خیلی دپرس شد....

مینا: زینب ، تولدت؟؟؟؟ کنسرت هانیه ؟؟؟؟

زینب : مینا تولدو که بیخیال .....کنسرتو شاید اومدم......شاید...

عمو امید ، دختر عمه مامی ، دلداده ، نرگس ، عاطفه ملک ، سمانه ، مینا ، زینب زارع ، سپیده ،مریم ، عاطفه، شیدا ،آناهیتا ،شادی، هانیه ،الهام .........................................

به ترتیب تولدمو تبریک گفتن............

روز تولدم هم یه روزی مثه بقیه روزای خدا بود.....

دور و برم پره نامرتبی بود............حتی حس جمع و جور کردن اونارو هم نداشتم......

قرار بود فردا شیدا و عاطفه بیان دنبالم بریم دانشگاه......دانشگاه؟؟؟؟

این ساخته ذهن من بود....چرا ازشون نپرسیدم واسه چی میخواید بیاید؟؟؟؟

پیش خودم گفتم مثلا من اینجام شما واسه چی میخواید بیاید؟؟؟خب هر سوالی دارید بگید من برم بپرسم؟؟؟

ولی تو یه حال عجیبی بودم که.....

ساعت 8 صبح 24 بهمن بود که انگار یکی از خواب بیدارم کرد....

پاشو اطرافتو مرتب کن لااقل.......

خداوکیلی دست خودم نبود،  یهو همه جارو مرتب کردم....

ساعت 11:12 به شیدا زنگ زدم....باید که رسیده باشن.....

زینب: شیدا کجایید؟؟ رسیدید؟؟؟

شیدا : نه زینب، یکم دیگه میرسیم....

زینب : الان کجایید؟؟

شیدا : تو اتوبوس...تیر 700

زینب: اکی بیاید....

هرچه قدر تمرکز کردم دیدم صدای تو ماشین بودن نمیشنوم...اینا رسیده بودن ولی کجا بودن...میخواستم بپرسم  ک ...؟ !

20 مین بعد زنگ زدن رفتم در و باز کردم.........

وای ی ی ی ی ی ی ی......یه کیک اومد جلو صورتم......دست نرگس بود.....

فک کنم یه لحظه رفتمو برگشتم.....شدیدا سورپرایز شدم.....

به ترتیب  : نرگس.....شیدا.....عاطفه.....الهام........اومدن تو و روبوسی ی ی ی....

بفرمایید تو........

لپ تابم روشن بود و هایده زمزمه میکرد.....یهو رفت رو مرتضی اشرفی.......

من واقعا تو شوک بودم......و خیلی خوشحال....

زدیم و رقصیدیم.... و بعدشم مراسم جشن تولد.......

بعدشم پارک محل خونمون و بعدشم عکس های یادگاری و بعدشم شکر خدا به خاطره یه همچین روزه به یاد موندنی ای یی..........جای مینا ، سپیده ، مریم ، هانیه خیلی خالی بود......

نرگس: ای کاش با همین جمع یه بار میرفتیم شمال....

میخواستم جواب این جمله نرگس و بدم اما جاش نبود.....

اما نرگس جان ما از محدودیت های خودمون به نحو أحسن باید استفاده کنیم....نه زیاد نه کم همین حد وسط و بچسب که از دستش ندی.......شمال؟؟؟؟ یکی من ....یکی تو........

زینب : عاطفه خانوم قابل توجه شما بیست سالم تکمیل شد.....

چند ماه پیش سره اون مساله بیخود که به مدت یه هفته اعصابمو خورد کرد مثلا با عاطفه داشتم صحبت میکردم یکم دلداری بده گفتم عاطفه آخه من 20 سالم هنوز کامل نشده......

عاطفه : عزیزم چند ماه دیگه 20 سالت کامل میشه.....خیلی زود نیست.....

یعنی این جمله عاطفه تو ذهنم حک شد....امروزم مثله خیلی روزای دیگه یادش افتادم....

نرگس: زینب 20 سالت شده ، درست حرکت کن دیگه...

عاطفه : زینب اون ادکلنتو بده من بزنم عکس بگیرم بذاریم إف بی....

شیدا :الان داری فیلم میگیری؟؟

هروقت شروع میکنم به فیلم گرفتن اول دوربین و میگیرم تو صورت شیدا تا این جمله رو بگه بعدا از بقیه میگیرم......خب دوست داره دیگه......عزیزم بگووووووووو عادت کردیم دیگه....

....................

نرگس :خب میگن سن که رسید به بیست سال؟؟؟

عاطفه: دختر ترشید دیگه..........

زینب: چی میگن؟؟؟؟

...................

روز 91.11.24

زینب : سپیده گل چطوره ؟

سپیده:  خوبم، مرسی. تو خوبی کوچولو؟

ترو خدا رو پسوندا دقیق زوم کن.....گل......کوچولو.....ولی باحال بود......

چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

خدااااااا....

زندگی  دیکته گفت و ما همش غلط ، پشت غلط

عشق و نوشتیم با الف، نقطه گذاشتیم ته خط

من و از اول همه جا، نشوندن آخره کلاس

حالا میگن یه کاری کن...

میگن حسابت با خداست....

خدا اجازه من دلم بسته به زنجیر غمه

نگاه نکن به جرم من ، نگاه کن به کرمت.....

خونه بی چراغ من از تو همیشه روشنه.....

بخشش چندمه توإ؟؟؟؟؟؟؟ توبه چندمه منه؟؟؟؟

تو بهترین رفیقمی....نمیشه دل از تو جدا.....

گمم نکن تو تاریکی ... دستمو ول نکن خدا....

سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

هی روزگار......

یه روزی بود که همه چی تازه شروع شد........نمی خوام گریه کنماااا.....خدا باور کن خیلی خسته شدم......

ولی...... یه روزی بود که واسش می مردم.....واسه بنده ت........

واسه همونی که روزای قشنگیو باهاش داشتم......اما دیگه نمی تونم.......دیگه نمی تونم قشنگیه این روزا رو حس کنم.......آخه همه چی تغییر کرد در صورتی که من تغییر نکردم......

محیط تغییرش داد......همه خصوصیات اخلاقیشو......کلا مدلش عوض شده.......

احتمالا اینا خیلی خوبن که اینجوری داری امتحانشون میکنی.....یعنی تو دوست داری دیگه؟؟؟!

الان فقط کلی صحنه تو ذهنم رد و بدل میشه.......همین.....

تو پله ها....قبل امتحان فیزیک......پشت سرم بود.....با مونا.......به فامیلی صدام زد......برگشتم......اون موقع همه راجع به پوستم اظهار نظر میکردن.....اونم یه جمله گفت......خیلی بی تفاوت تشکر کردم و رفتم به سمت صندلی مربوطه......هرچه قدر فکر میکنم اون موقع هیچی تو دلم نبود......دی ماه بود......هرچی شد از بعده امتحانات شد.....

تو حیاط با مونا بود....منتظر بودن زنگ بخوره.......نمیخوام گریه کنم خدااااااا......اما چرا.......رفتم پیششون.....میخواستم دوسش داشته باشم.....من......منی که همه واسم رهگذر بودن......با همه فقط بودم تا بگذره .......زنگای تفریح توی همه کلاسا می چرخیدم و به همه جا سرک میکشیدم ولی هیچوقت خودمو به یه نفر محدود نکرده بودم ، اما سال آخر یه جوری شد که میخواستم فقط با اون باشم....دلم میخواست همه برن گم بشن فقط اون بمونه.....شروع دیوونگی بود.......چن ماه مونده بود از مدرسه و دوستای مدرسه ای راحت بشیم.....اما بیچاره شدم رفت....جوری که کل 12 سال جبران شد......

خدایا پاکش کن.....اون خاطرات لعنتی رو...... زندگیمو رفرش کن.....بدون عشق و حتی دوست داشتن کوچکترین شئ.......

اصلا اشتباه کردم.......زوری باهاش دوست شدم........از اولشم از من خوشش نمیومد......

خدایا عوض کن......اون جایگاهی رو که تو قلبم بهش اختصاص داده بودم....

اون جایگاه قلبمو واسه همیشه خالی کن........دیگه حوصله این مسخره بازیارو ندارم.....

خدایا سوت پایانی رو بزن که دیگه حالم درست نمیشه........به اندازه کافی تو این دو سال هنرنمایی کردم......دیگه وقت اضافه ت به کارم نمیاد......وقتی که تاریخ انقضاء م تموم شده.........

سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

روز 91.11.17

تو چقدر حالت این روزا خوبه......عشق توی زندگیت بی مرزه....دلت از بس به اون گره خورده..... حتی از شکست من نمی لرزه.....برات انقدر مهم شده که دیگه ، بدیا شم به روش نمیاری.... اون چقدر کنار تو خوشبخته.....وقتی که اینجوری ، تو دوسش داری......

آخ خ خ خ خ خ خ ، چقدر این شبا دلم تنگه......چشام از گریه رنگ بارونه..... گمونم تو زندگیت از من ، حتی یک خاطره ام نمیمونه........

آخ خ خ خ خ خ خ خ..........................................................

کم کم اسمم برات غریبه میشه......چهره مم میره از یادت.....دیگه یادت نمیمونه اینجا یه نفر عاشقونه میخوادت......مهم هست......حبس میشم تو غصه ی تو......تو هر شب خلاصه میشم.....روزگارم نمیره جلو......

آخ خ خ خ خ خ خ ، چقدر این شبا دلم تنگه......چشام از گریه رنگ بارونه..... گمونم تو زندگیت از من ، حتی یک خاطره ام نمیمونه........

سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

روز 91.11.14

دقت کردی همه مغازه ها صدای سازشون به راهه ؟.....رفته بودیم تو یکی از این مغازه ها.....که یهو آهنگ عوض شد...................

شاید فراموشت شدم.....

شاید دلت تنگه برام......

شاید بیداری مثله من....

به فکر اون خاطره ها.....

شاید تو هم شب که میشه.....

میری به سمت جاده ها.......

بگو تو هم خسته شدی مثله من از فاصله ها....

با هر قدم برداشتنت....فاصله بینمون نشست......

لحظه ای که بستی درو....شنیدی قلبم شکست...

یادت بیاد که من کیم......همون که میمیره برات.....

همونی که دل نداره برگی بیفته سر رات....

نمی تونم دورت کنم.... لحظه ای ازتو رویاهام.....تو مثله خالکوبی شدی....تو تک تک خاطره هام....

از کی داری تو دور میشی....از من که میمیرم برات.....

از منی که دل ندارم ، برگی بیفته سر رات.......

بگو من از کی بگیرم......حتی یه بار سراغتو.....دارم حسودی میکنم....به آیینه ی اتاق تو....کاش جای اون آیینه بودم.....هر روز تو رو میدیدمت....کاشکی هنوز داشتمتو....هر لحظه می بوسیدمت.......

خنده و هیجان رو لبم خشک شد...........هیشکی هیچی نگه.......من 20 روز دائم این آهنگو گوش میکردم و زار زار.......وای یهو وسط خیابون تو وجودم غوغا شد.......

عین احمقا با خط به خط این آهنگ کلی داستان داشتم.......اون جاش که میگه " شاید فراموشت شدم"

با خودم میگفتم آره حتما همه چی فراموشش شده.......

 " شاید دلت تنگه برام......شاید بیداری مثله من....به فکر اون خاطره ها.....شاید تو هم شب که میشه.....میری به سمت جاده ها......."میگفتم آرررررره ، عمرا یه لحظه هم به من فکر کنه....اون از من خوشش نمیومد راحت شد بنده خدا......

"با هر قدم برداشتنت....فاصله بینمون نشست......لحظه ای که بستی درو....شنیدی قلبم شکست..." : همش یاده آخرین جلسه تست استاد احمدی میفتادم.....اون لحظه  که جلو در کلاس وایساده بود منتظر بچه ها  که اونا هم بیان با هم برن حیاط ولی من...........میخواستم رد بشم......جوری که بهش نخورم.....هه هه....ای بابا....رد شدم رفتم آب خوردم اومدم که برم تو غزاله دستمو گرفت گفت کجا میری تو؟؟ بیا بریم حیاط.....گفتم : نه میرم تو.......ولی راضی نشد....منو برد تو جمع خودشون که......

"بگو من از کی بگیرم...... حتی یه بار سراغتو...." کلی فکر کردم آخر به سهیلا گفتم که یه خبری چیزی.....تا  یکم از منگی اومدم بیرون......غزاله هم مفید بود......یادش بخیر داشتم میمردم از بی خبری........زنگ زدم گفتم چه خبر از فلانی؟؟؟

"دارم حسودی میکنم....به آیینه ی اتاق تو....کاش جای اون آیینه بودم.....هر روز تو رو میدیدمت....کاشکی هنوز داشتمتو....هر لحظه می بوسیدمت......." اینجاش که دیگه فقط هق هق بود.....میگفتم یعنی اتاقش چه شکلیه ؟؟؟ آیینه شو کجا زده؟؟؟ خوش به حال آیینه ش.....ای کاش تازه میرفتیم کلاس اول.....فک کن  دیوانگی چقدر حاد بود که می خواستم دوباره 12 سال درس بخونم فقط به خاطره اینکه هر روز ببینمش.....

آقا نذارید این آهنگارو.....میبینی چقدر برام تازه س.......لامصبا رو عین چی از برم.....اینجوری درس میخوندم نمره A یونی و رو هوا میزدم....

هیچی دیگه چن روز بود بیخیالش شده بودم بازم یاده بچه بازیام افتادم......


سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

همین جوری

91.11.7 شنبه : پایان امتحانات ترم یونی .......

91.11.8 یکشنبه : شیدا و عاطفه برگه انتقالی را گرفتند ،  تصادف دایی کوچیکه و چپ شدن ماشین.....

91.11.9  دوشنبه : خونه مادرجون و آقا جون بعد از 18 روز

91.11.10 سه شنبه : تولد حضرت محمد (ص) ، تولد بابا جونم ، روزه ، جشن.....

91.11.11 چهارشنبه : دیدن خانم حجتی ( معلم حرفه و فن) ، دیدار با سپیده و دوستش آزاده ، دیدار با الناز، دیدار با سحر (ت) ، کوتاه کردن موهام  بعد از 3 سال ...

91.11.12 پنجشنبه : تولد دایی بزرگه به همراه عمو وسطی و خانواده ش ، مانتوها 

91.11.13 جمعه : ............خونه

 

سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 138
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 196
بازدید کل : 6951
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 138
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 196
بازدید کل : 6951
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->